English    Türkçe    فارسی   

4
911-920

  • دیده در وقتی که شد حیران و دنگ ** که سخن گفت و اشارت کرد سنگ
  • نرد خدمت چون بنا موضع بباخت ** شیر سنگین را شقی شیری شناخت
  • از کرم شیر حقیقی کرد جود ** استخوانی سوی سگ انداخت زود
  • گفت گرچه نیست آن سگ بر قوام ** لیک ما را استخوان لطفیست عام
  • قصه‌ی یاری خواستن حلیمه از بتان چون عقیب فطام مصطفی را علیه‌السلام گم کرد و لرزیدن و سجده‌ی بتان و گواهی دادن ایشان بر عظمت کار مصطفی صلی‌الله علیه و سلم
  • قصه‌ی راز حلیمه گویمت ** تا زداید داستان او غمت 915
  • مصطفی را چون ز شیر او باز کرد ** بر کفش برداشت چون ریحان و ورد
  • می‌گریزانیدش از هر نیک و بد ** تا سپارد آن شهنشه را به جد
  • چون همی آورد امانت را ز بیم ** شد به کعبه و آمد او اندر حطیم
  • از هوا بشنید بانگی کای حطیم ** تافت بر تو آفتابی بس عظیم
  • ای حطیم امروز آید بر تو زود ** صد هزاران نور از خورشید جود 920