English    Türkçe    فارسی   

5
1298-1307

  • او مقلدوار هم‌چون مرد کر  ** گریه می‌دید و ز موجب بی‌خبر 
  • چون بسی بگریست خدمت کرد و رفت  ** از پیش آمد مرید خاص تفت 
  • گفت ای گریان چو ابر بی‌خبر  ** بر وفاق گریه‌ی شیخ نظر  1300
  • الله الله الله ای وافی مرید  ** گر چه درتقلید هستی مستفید 
  • تا نگویی دیدم آن شه می‌گریست  ** من چو او بگریستم که آن منکریست 
  • گریه‌ی پر جهل و پر تقلید و ظن  ** نیست هم‌چون گریه‌ی آن متمن 
  • تو قیاس گریه بر گریه مساز  ** هست زین گریه بدان راه دراز 
  • هست آن از بعد سی‌ساله جهاد  ** عقل آنجا هیچ نتواند فتاد  1305
  • هست زان سوی خرد صد مرحله  ** عقل را واقف مدان زان قافله 
  • گریه‌ی او نه از غمست و نه از فرح  ** روح داند گریه‌ی عین الملح