English    Türkçe    فارسی   

5
1363-1372

  • از طرب گشته بزان زن هزار  ** در شرار شهوت خر بی‌قرار 
  • چه بزان که آن شهوت او را بز گرفت  ** بز گرفتن گیج را نبود شگفت 
  • میل شهوت کر کند دل را و کور  ** تا نماید خر چو یوسف نار نور  1365
  • ای بسا سرمست نار و نارجو  ** خویشتن را نور مطلق داند او 
  • جز مگر بنده‌ی خدا یا جذب حق  ** با رهش آرد بگرداند ورق 
  • تا بداند که آن خیال ناریه  ** در طریقت نیست الا عاریه 
  • زشتها را خوب بنماید شره  ** نیست چون شهوت بتر ز آفتاب ره 
  • صد هزاران نام خوش را کرد ننگ  ** صد هزاران زیرکان را کرد دنگ  1370
  • چون خری را یوسف مصری نمود  ** یوسفی را چون نماید آن جهود 
  • بر تو سرگین را فسونش شهد کرد  ** شهد را خود چون کند وقت نبرد