English    Türkçe    فارسی   

5
1759-1768

  • که آن سر کوه بلند مستقر  ** هست خورشید سحر را منتظر 
  • جواب آن مغفل کی گفته است کی خوش بودی این جهان اگر مرگ نبودی وخوش بودی ملک دنیا اگر زوالش نبودی و علی هذه الوتیرة من الفشارات 
  • آن یکی می‌گفت خوش بودی جهان  ** گر نبودی پای مرگ اندر میان  1760
  • آن دگر گفت ار نبودی مرگ هیچ  ** که نیرزیدی جهان پیچ‌پیچ 
  • خرمنی بودی به دشت افراشته  ** مهمل و ناکوفته بگذاشته 
  • مرگ را تو زندگی پنداشتی  ** تخم را در شوره خاکی کاشتی 
  • عقل کاذب هست خود معکوس‌بین  ** زندگی را مرگ بیند ای غبین 
  • ای خدا بنمای تو هر چیز را  ** آنچنان که هست در خدعه‌سرا  1765
  • هیچ مرده نیست پر حسرت ز مرگ  ** حسرتش آنست کش کم بود برگ 
  • ورنه از چاهی به صحرا اوفتاد  ** در میان دولت و عیش و گشاد 
  • زین مقام ماتم و ننگین مناخ  ** نقل افتادش به صحرای فراخ