English    Türkçe    فارسی   

5
1776-1785

  • جسم خود بشناسد و در وی رود  ** جان زرگر سوی درزی کی رود 
  • جان عالم سوی عالم می‌دود  ** روح ظالم سوی ظالم می‌دود 
  • که شناسا کردشان علم اله  ** چونک بره و میش وقت صبحگاه 
  • پای کفش خود شناسد در ظلم  ** چون نداند جان تن خود ای صنم 
  • صبح حشر کوچکست ای مستجیر  ** حشر اکبر را قیاس از وی بگیر  1780
  • آنچنان که جان بپرد سوی طین  ** نامه پرد تا یسار و تا یمین 
  • در کفش بنهند نامه‌ی بخل و جود  ** فسق و تقوی آنچ دی خو کرده بود 
  • چون شود بیدار از خواب او سحر  ** باز آید سوی او آن خیر و شر 
  • گر ریاضت داده باشد خوی خویش  ** وقت بیداری همان آید به پیش 
  • ور بد او دی خام و زشت و در ضلال  ** چون عزا نامه سیه یابد شمال  1785