English    Türkçe    فارسی   

5
1902-1911

  • آن منجم چون نباشد چشم‌تیز  ** شرط باشد مرد اصطرلاب‌ریز 
  • تا صطرلابی کند از بهر او  ** تا برد از حالت خورشید بو 
  • جان کز اصطرلاب جوید او صواب  ** چه قدر داند ز چرخ و آفتاب 
  • تو که ز اصطرب دیده بنگری  ** درجهان دیدن یقین بس قاصری  1905
  • تو جهان را قدر دیده دیده‌ای  ** کو جهان سبلت چرا مالیده‌ای 
  • عارفان را سرمه‌ای هست آن بجوی  ** تا که دریا گردد این چشم چو جوی 
  • ذره‌ای از عقل و هوش ار با منست  ** این چه سودا و پریشان گفتنست 
  • چونک مغز من ز عقل و هش تهیست  ** پس گناه من درین تخلیط چیست 
  • نه گناه اوراست که عقلم ببرد  ** عقل جمله‌ی عاقلان پیشش بمرد  1910
  • یا مجیر العقل فتان الحجی  ** ما سواک للعقول مرتجی