English    Türkçe    فارسی   

5
1914-1923

  • گر بتازی گوید او ور پارسی  ** گوش و هوشی کو که در فهمش رسی 
  • باده‌ی او درخور هر هوش نیست  ** حلقه‌ی او سخره‌ی هر گوش نیست  1915
  • باز دیگر آمدم دیوانه‌وار  ** رو رو ای جان زود زنجیری بیار 
  • غیر آن زنجیر زلف دلبرم  ** گر دو صد زنجیر آری بردرم 
  • حکمت نظر کردن در چارق و پوستین کی فلینظر الانسان مم خلق 
  • بازگردان قصه‌ی عشق ایاز  ** که آن یکی گنجیست مالامال راز 
  • می‌رود هر روز در حجره‌ی برین  ** تا ببیند چارقی با پوستین 
  • زانک هستی سخت مستی آورد  ** عقل از سر شرم از دل می‌برد  1920
  • صد هزاران قرن پیشین را همین  ** مستی هستی بزد ره زین کمین 
  • شد عزرائیلی ازین مستی بلیس  ** که چرا آدم شود بر من رئیس 
  • خواجه‌ام من نیز و خواجه‌زاده‌ام  ** صد هنر را قابل و آماده‌ام