English    Türkçe    فارسی   

5
2140-2149

  • بر من مسکین جفا دارند ظن  ** که وفا را شرم می‌آید ز من  2140
  • گر نبودی زحمت نامحرمی  ** چند حرفی از وفا واگفتمی 
  • چون جهانی شبهت و اشکال‌جوست  ** حرف می‌رانیم ما بیرون پوست 
  • گر تو خود را بشکنی مغزی شوی  ** داستان مغز نغزی بشنوی 
  • جوز را در پوستها آوازهاست  ** مغز و روغن را خود آوازی کجاست 
  • دارد آوازی نه اندر خورد گوش  ** هست آوازش نهان در گوش نوش  2145
  • گرنه خوش‌آوازی مغزی بود  ** ژغژغ آواز قشری کی شنود 
  • ژغژغ آن زان تحمل می‌کنی  ** تا که خاموشانه بر مغزی زنی 
  • چند گاهی بی‌لب و بی‌گوش شو  ** وانگهان چون لب حریف نوش شو 
  • چند گفتی نظم و نثر و راز فاش  ** خواجه یک روز امتحان کن گنگ باش 
  • حکایت در تقریر این سخن کی چندین گاه گفت ذکر را آزمودیم مدتی صبر و خاموشی را بیازماییم