English    Türkçe    فارسی   

5
2398-2407

  • از قناعت هیچ کس بی‌جان نشد  ** از حریصی هیچ کس سلطان نشد 
  • نان ز خوکان و سگان نبود دریغ  ** کسپ مردم نیست این باران و میغ 
  • آنچنان که عاشقی بر زرق زار  ** هست عاشق رزق هم بر رزق‌خوار  2400
  • در تقریر معنی توکل حکایت آن زاهد کی توکل را امتحان می‌کرد از میان اسباب و شهر برون آمد و از قوارع و ره‌گذر خلق دور شد و ببن کوهی مهجوری مفقودی در غایت گرسنگی سر بر سر سنگی نهاد و خفت و با خود گفت توکل کردم بر سبب‌سازی و رزاقی تو و از اسباب منقطع شدم تا ببینم سببیت توکل را 
  • آن یکی زاهد شنود از مصطفی  ** که یقین آید به جان رزق از خدا 
  • گر بخواهی ور نخواهی رزق تو  ** پیش تو آید دوان از عشق تو 
  • از برای امتحان آن مرد رفت  ** در بیابان نزد کوهی خفت تفت 
  • که ببینم رزق می‌آید به من  ** تا قوی گردد مرا در رزق ظن 
  • کاروانی راه گم کرد و کشید  ** سوی کوه آن ممتحن را خفته دید  2405
  • گفت این مرد این طرف چونست عور  ** در بیابان از ره و از شهر دور 
  • ای عجب مرده‌ست یا زنده که او  ** می‌نترسد هیچ از گرگ و عدو