English    Türkçe    فارسی   

5
2453-2462

  • خاکی است آن کف غریبست اندر آب  ** در غریبی چاره نبود ز اضطراب 
  • چونک چشمش باز شد و آن نقش خواند  ** دیو را بر وی دگر دستی نماند 
  • گرچه با روباه خر اسرار گفت  ** سرسری گفت و مقلدوار گفت  2455
  • آب را بستود و او تایق نبود  ** رخ درید و جامه او عاشق نبود 
  • از منافق عذر رد آمد نه خوب  ** زانک در لب بود آن نه در قلوب 
  • بوی سیبش هست جزو سیب نیست  ** بو درو جز از پی آسیب نیست 
  • حمله‌ی زن در میان کارزار  ** نشکند صف بلک گردد کارزار 
  • گرچه می‌بینی چو شیر اندر صفش  ** تیغ بگرفته همی‌لرزد کفش  2460
  • وای آنک عقل او ماده بود  ** نفس زشتش نر و آماده بود 
  • لاجرم مغلوب باشد عقل او  ** جز سوی خسران نباشد نقل او