English    Türkçe    فارسی   

5
2610-2619

  • آدمی را با همه وحی و نظر  ** اندر افکند آن لعین در شور و شر  2610
  • بی‌گناهی بی‌گزند سابقی  ** که رسد او را ز آدم ناحقی 
  • گفت روبه آن طلسم سحر بود  ** که ترا در چشم آن شیری نمود 
  • ورنه من از تو به تن مسکین‌ترم  ** که شب و روز اندر آنجا می‌چرم 
  • گرنه زان گونه طلسمی ساختی  ** هر شکم‌خواری بدانجا تاختی 
  • یک جهان بی‌نوا پر پیل و ارج  ** بی‌طلسمی کی بماندی سبز مرج  2615
  • من ترا خود خواستم گفتن به درس  ** که چنان هولی اگر بینی مترس 
  • لیک رفت از یاد علم آموزیت  ** که بدم مستغرق دلسوزیت 
  • دیدمت در جوع کلب و بی‌نوا  ** می‌شتابیدم که آیی تا دوا 
  • ورنه با تو گفتمی شرح طلسم  ** که آن خیالی می‌نماید نیست جسم 
  • جواب گفتن خر روباه را