English    Türkçe    فارسی   

5
2638-2647

  • عقل تو گر اژدهایی گشت مست  ** یار بد او را زمرد دان که هست 
  • دیده‌ی عقلت بدو بیرون جهد  ** طعن اوت اندر کف طاعون نهد 
  • جواب گفتن روبه خر را 
  • گفت روبه صاف ما را درد نیست  ** لیک تخییلات وهمی خورد نیست  2640
  • این همه وهم توست ای ساده‌دل  ** ورنه بر تو نه غشی دارم نه غل 
  • از خیال زشت خود منگر به من  ** بر محبان از چه داری س ظن 
  • ظن نیکو بر بر اخوان صفا  ** گرچه آید ظاهرا زیشان جفا 
  • این خیال و وهم بد چون شد پدید  ** صد هزاران یار را از هم برید 
  • مشفقی گر کرد جور و امتحان  ** عقل باید که نباشد بدگمان  2645
  • خصاه من بدرگ نبودم زشت‌اسم  ** آنک دیدی بد نبد بود آن طلسم 
  • ور بدی بد آن سگالش قدرا  ** عفو فرمایند یاران زان خطا