English    Türkçe    فارسی   

5
2878-2887

  • چون نباشد نور دل دل نیست آن  ** چون نباشد روح جز گل نیست آن 
  • آن زجاجی کو ندارد نور جان  ** بول و قاروره‌ست قندیلش مخوان 
  • نور مصباحست داد ذوالجلال  ** صنعت خلقست آن شیشه و سفال  2880
  • لاجرم در ظرف باشد اعتداد  ** در لهبها نبود الا اتحاد 
  • نور شش قندیل چون آمیختند  ** نیست اندر نورشان اعداد و چند 
  • آن جهود از ظرفها مشرک شده‌ست  ** نور دید آن مومن و مدرک شده‌ست
  • چون نظر بر ظرف افتد روح را  ** پس دو بیند شیث را و نوح را 
  • جو که آبش هست جو خود آن بود  ** آدمی آنست کو را جان بود  2885
  • این نه مردانند اینها صورتند  ** مرده‌ی نانند و کشته‌ی شهوتند 
  • حکایت آن راهب که روز با چراغ می‌گشت در میان بازار از سر حالتی کی او را بود 
  • آن یکی با شمع برمی‌گشت روز  ** گرد بازاری دلش پر عشق و سوز