English    Türkçe    فارسی   

5
3238-3247

  • عقلشان یک‌دم ستد ساقی عمر  ** سیر گشتند از خرد باقی مرد 
  • اصل صد یوسف جمال ذوالجلال  ** ای کم از زن شو فدای آن جمال 
  • عشق برد بحث را ای جان و بس  ** کو ز گفت و گو شود فریاد رس  3240
  • حیرتی آید ز عشق آن نطق را  ** زهره نبود که کند او ماجرا 
  • که بترسد گر جوابی وا دهد  ** گوهری از لنج او بیرون فتد 
  • لب ببندد سخت او از خیر و شر  ** تا نباید کز دهان افتد گهر 
  • هم‌چنانک گفت آن یار رسول  ** چون نبی بر خواندی بر ما فصول 
  • آن رسول مجتبی وقت نثار  ** خواستی از ما حضور و صد وقار  3245
  • آنچنان که بر سرت مرغی بود  ** کز فواتش جان تو لرزان شود 
  • پس نیاری هیچ جنبیدن ز جا  ** تا نگیرد مرغ خوب تو هوا