English    Türkçe    فارسی   

5
3814-3823

  • حیفش آمد که به زخمی جان دهد  ** جان ز دست صدق او آسان رهد 
  • حکایت آن مجاهد کی از همیان سیم هر روز یک درم در خندق انداختی به تفاریق از بهر ستیزه‌ی حرص و آرزوی نفس و وسوسه‌ی نفس کی چون می‌اندازی به خندق باری به یک‌بار بینداز تا خلاص یابم کی الیاس احدی الراحتین او گفته کی این راحت نیز ندهم 
  • آن یکی بودش به کف در چل درم  ** هر شب افکندی یکی در آب یم  3815
  • تا که گردد سخت بر نفس مجاز  ** در تانی درد جان کندن دراز 
  • با مسلمانان بکر او پیش رفت  ** وقت فر او وا نگشت از خصم تفت 
  • زخم دیگر خورد آن را هم ببست  ** بیست کرت رمح و تیر از وی شکست 
  • بعد از آن قوت نماند افتاد پیش  ** مقعد صدق او ز صدق عشق خویش 
  • صدق جان دادن بود هین سابقوا  ** از نبی برخوان رجال صدقوا  3820
  • این همه مردن نه مرگ صورتست  ** این بدن مر روح را چون آلتست 
  • ای بسا خامی که ظاهر خونش ریخت  ** لیک نفس زنده آن جانب گریخت 
  • آلتش بشکست و ره‌زن زنده ماند  ** نفس زنده‌ست ارچه مرکب خون فشاند