English    Türkçe    فارسی   

5
382-391

  • چون همی مالی زبان را اندرین  ** چون شوی چون بینی آن را بی ز طین 
  • چونک وقت مرگ آن جرعه‌ی صفا  ** زین کلوخ تن به مردن شد جدا 
  • آنچ می‌ماند کنی دفنش تو زود  ** این چنین زشتی بدان چون گشته بود 
  • جان چو بی این جیفه بنماید جمال  ** من نتانم گفت لطف آن وصال  385
  • مه چو بی‌این ابر بنماید ضیا  ** شرح نتوان کرد زان کار و کیا 
  • حبذا آن مطبخ پر نوش و قند  ** کین سلاطین کاسه‌لیسان ویند 
  • حبذا آن خرمن صحرای دین  ** که بود هر خرمن آن را دانه‌چین 
  • حبذا دریای عمر بی‌غمی  ** که بود زو هفت دریا شب‌نمی 
  • جرعه‌ای چون ریخت ساقی الست  ** بر سر این شوره خاک زیردست  390
  • جوش کرد آن خاک و ما زان جوششیم  ** جرعه‌ی دیگر که بس بی‌کوششیم