English    Türkçe    فارسی   

5
3821-3830

  • این همه مردن نه مرگ صورتست  ** این بدن مر روح را چون آلتست 
  • ای بسا خامی که ظاهر خونش ریخت  ** لیک نفس زنده آن جانب گریخت 
  • آلتش بشکست و ره‌زن زنده ماند  ** نفس زنده‌ست ارچه مرکب خون فشاند 
  • اسپ کشت و راه او رفته نشد  ** جز که خام و زشت و آشفته نشد 
  • گر بهر خون ریزیی گشتی شهید  ** کافری کشته بدی هم بوسعید  3825
  • ای بسا نفس شهید معتمد  ** مرده در دنیا چو زنده می‌رود 
  • روح ره‌زن مرد و تن که تیغ اوست  ** هست باقی در کف آن غزوجوست 
  • تیغ آن تیغست مرد آن مرد نیست  ** لیک این صورت ترا حیران کنیست 
  • نفس چون مبدل شود این تیغ تن  ** باشد اندر دست صنع ذوالمنن 
  • آن یکی مردیست قوتش جمله درد  ** این دگر مردی میان‌تی هم‌چو گرد  3830
  • صفت کردن مرد غماز و نمودن صورت کنیزک مصور در کاغذ و عاشق شدن خلیفه‌ی مصر بر آن صورت و فرستادن خلیفه امیری را با سپاه گران بدر موصل و قتل و ویرانی بسیار کردن بهر این غرض