English    Türkçe    فارسی   

5
3951-3960

  • هرچه اندیشید خنده می‌فزود  ** هم‌چو بند سیل ناگاهان گشود 
  • گریه و خنده غم و شادی دل  ** هر یکی را معدنی دان مستقل 
  • هر یکی را مخزنی مفتاح آن  ** ای برادر در کف فتاح دان 
  • هیچ ساکن می‌نشد آن خنده زو  ** پس خلیفه طیره گشت و تندخو 
  • زود شمشیر از غلافش بر کشید  ** گفت سر خنده واگو ای پلید  3955
  • در دلم زین خنده ظنی اوفتاد  ** راستی گو عشوه نتوانیم داد 
  • ور خلاف راستی بفریبیم  ** یا بهانه‌ی چرب آری تو به دم 
  • من بدانم در دل من روشنیست  ** بایدت گفتن هر آنچ گفتنیست 
  • در دل شاهان تو ماهی دان سطبر  ** گرچه گه گه شد ز غفلت زیر ابر 
  • یک چراغی هست در دل وقت گشت  ** وقت خشم و حرص آید زیر طشت  3960