English    Türkçe    فارسی   

5
534-543

  • تاج از آن اوست آن ما کمر  ** وای او کز حد خود دارد گذر 
  • فتنه‌ی تست این پر طاووسیت  ** که اشتراکت باید و قدوسیت  535
  • قصه‌ی آن حکیم کی دید طاوسی را کی پر زیبای خود را می‌کند به منقار و می‌انداخت و تن خود را کل و زشت می‌کرد از تعجب پرسید کی دریغت نمی‌آید گفت می‌آید اما پیش من جان از پر عزیزتر است و این پر عدوی جان منست 
  • پر خود می‌کند طاوسی به دشت  ** یک حکیمی رفته بود آنجا بگشت 
  • گفت طاوسا چنین پر سنی  ** بی‌دریغ از بیخ چون برمی‌کنی 
  • خود دلت چون می‌دهد تا این حلل  ** بر کنی اندازیش اندر وحل 
  • هر پرت را از عزیزی و پسند  ** حافظان در طی مصحف می‌نهند 
  • بهر تحریک هوای سودمند  ** از پر تو بادبیزن می‌کنند  540
  • این چه ناشکری و چه بی‌باکیست  ** تو نمی‌دانی که نقاشش کیست 
  • یا همی‌دانی و نازی می‌کنی  ** قاصدا قلع طرازی می‌کنی 
  • ای بسا نازا که گردد آن گناه  ** افکند مر بنده را از چشم شاه