English    Türkçe    فارسی   

5
688-697

  • لطف مه بنگر که این هم لطف اوست  ** که بگفت او ابرها ما را عدوست 
  • مه فراغت دارد از ابر و غبار  ** بر فراز چرخ دارد مه مدار 
  • ابر ما را شد عدو و خصم جان  ** که کند مه را ز چشم ما نهان  690
  • حور را این پرده زالی می‌کند  ** بدر را کم از هلالی می‌کند 
  • ماه ما را در کنار عز نشاند  ** دشمن ما را عدوی خویش خواند 
  • تاب ابر و آب او خود زین مهست  ** هر که مه خواند ابر را بس گمرهست 
  • نور مه بر ابر چون منزل شدست  ** روی تاریکش ز مه مبدل شدست 
  • گرچه همرنگ مهست و دولتیست  ** اندر ابر آن نور مه عاریتیست  695
  • در قیامت شمس و مه معزول شد  ** چشم در اصل ضیا مشغول شد 
  • تا بداند ملک را از مستعار  ** وین رباط فانی از دارالقرار