English    Türkçe    فارسی   

5
770-779

  • عمر بی توبه همه جان کندنست  ** مرگ حاضر غایب از حق بودنست  770
  • عمر و مرگ این هر دو با حق خوش بود  ** بی‌خدا آب حیات آتش بود 
  • آن هم از تاثیر لعنت بود کو  ** در چنان حضرت همی‌شد عمرجو 
  • از خدا غیر خدا را خواستن  ** ظن افزونیست و کلی کاستن 
  • خاصه عمری غرق در بیگانگی  ** در حضور شیر روبه‌شانگی 
  • عمر بیشم ده که تا پس‌تر روم  ** مهلم افزون کن که تا کمتر شوم  775
  • تا که لعنت را نشانه او بود  ** بد کسی باشد که لعنت‌جو بود 
  • عمر خوش در قرب جان پروردنست  ** عمر زاغ از بهر سرگین خوردنست 
  • عمر بیشم ده که تا گه می‌خورم  ** دایم اینم ده که بس بدگوهرم 
  • گرنه گه خوارست آن گنده‌دهان  ** گویدی کز خوی زاغم وا رهان 
  • مناجات