English    Türkçe    فارسی   

5
862-871

  • خیز که سلطان ترا طالب شدست  ** کز تو خواهد شهر ما از قتل رست 
  • گفت اگر پایم بدی یا مقدمی  ** خود به راه خود به مقصد رفتمی 
  • اندرین دشمن‌کده کی ماندمی  ** سوی شهر دوستان می‌راندمی 
  • تخته‌ی مرده‌کشان بفراشتند  ** وان ابوبکر مرا برداشتند  865
  • سوی خوارمشاه حمالان کشان  ** می‌کشیدندش که تا بیند نشان 
  • سبزوارست این جهان و مرد حق  ** اندرین جا ضایعست و ممتحق 
  • هست خوارمشاه یزدان جلیل  ** دل همی خواهد ازین قوم رذیل 
  • گفت لا ینظر الی تصویرکم  ** فابتغوا ذا القلب فی‌تدبیر کم 
  • من ز صاحب‌دل کنم در تو نظر  ** نه به نقش سجده و ایثار زر  870
  • تو دل خود را چو دل پنداشتی  ** جست و جوی اهل دل بگذاشتی