English    Türkçe    فارسی   

5
874-883

  • صاحب دل آینه‌ی شش‌رو شود  ** حق ازو در شش جهت ناظر بود 
  • هر که اندر شش جهت دارد مقر  ** نکندش بی‌واسطه‌ی او حق نظر  875
  • گر کند رد از برای او کند  ** ور قبول آرد همو باشد سند 
  • بی‌ازو ندهد کسی را حق نوال  ** شمه‌ای گفتم من از صاحب‌وصال 
  • موهبت را بر کف دستش نهد  ** وز کفش آن را به مرحومان دهد 
  • با کفش دریای کل را اتصال  ** هست بی‌چون و چگونه و بر کمال 
  • اتصالی که نگنجد در کلام  ** گفتنش تکلیف باشد والسلام  880
  • صد جوال زر بیاری ای غنی  ** حق بگوید دل بیار ای منحنی 
  • گر ز تو راضیست دل من راضیم  ** ور ز تو معرض بود اعراضیم 
  • ننگرم در تو در آن دل بنگرم  ** تحفه او را آر ای جان بر درم