English    Türkçe    فارسی   

6
1018-1027

  • اسپر خود کرده حق آن سنگ را  ** بر گشاده آب مینارنگ را 
  • هم‌چنانک از چشمه‌ی چشم تو نور  ** او روان کردست بی‌بخل و فتور 
  • نه ز پیه آن مایه دارد نه ز پوست  ** روی‌پوشی کرد در ایجاد دوست  1020
  • در خلای گوش باد جاذبش  ** مدرک صدق کلام و کاذبش 
  • آن چه بادست اندر آن خرد استخوان  ** کو پذیرد حرف و صوت قصه‌خوان 
  • استخوان و باد روپوشست و بس  ** در دو عالم غیر یزدان نیست کس 
  • مستمع او قایل او بی‌احتجاب  ** زانک الاذنان من الراس ای مثاب 
  • گفت رحمت گر همی‌آید برو  ** زر بده بستانش ای اکرام‌خو  1025
  • از منش وا خر چو می‌سوزد دلت  ** بی‌منت حل نگردد مشکلت 
  • گفت صد خدمت کنم پانصد سجود  ** بنده‌ای دارم تن اسپید و جهود