English    Türkçe    فارسی   

6
1186-1195

  • هم‌چو عیسی بر سرش گیرد فرات  ** که ایمنی از غرقه در آب حیات 
  • گوید احمد گر یقینش افزون بدی  ** خود هوایش مرکب و مامون بدی 
  • هم‌چو من که بر هوا راکب شدم  ** در شب معراج مستصحب شدم 
  • گفت چون باشد سگی کوری پلید  ** جست او از خواب خود را شیر دید 
  • نه چنان شیری که کس تیرش زند  ** بل ز بیمش تیغ و پیکان بشکند  1190
  • کور بر اشکم رونده هم‌چو مار  ** چشمها بگشاد در باغ و بهار 
  • چون بود آن چون که از چونی رهید  ** در حیاتستان بی‌چونی رسید 
  • گشت چونی‌بخش اندر لامکان  ** گرد خوانش جمله چونها چون سگان 
  • او ز بی‌چونی دهدشان استخوان  ** در جنابت تن زن این سوره مخوان 
  • تا ز چونی غسل ناری تو تمام  ** تو برین مصحف منه کف ای غلام  1195