English    Türkçe    فارسی   

6
1328-1337

  • بر مراد دل همی‌گشت او بر آب  ** تا که صحت را بیابد فتح باب 
  • بر لب جو صوفیی بنشسته بود  ** دست و رو می‌شست و پاکی می‌فزود 
  • او قفااش دید چون تخییلیی  ** کرد او را آرزوی سیلیی  1330
  • بر قفای صوفی حمزه‌پرست  ** راست می‌کرد از برای صفع دست 
  • کارزو را گر نرانم تا رود  ** آن طبیبم گفت کان علت شود 
  • سیلیش اندر برم در معرکه  ** زانک لا تلقوا بایدی تهلکه 
  • تهلکه‌ست این صبر و پرهیز ای فلان  ** خوش بکوبش تن مزن چون دیگران 
  • چون زدش سیلی برآمد یک طراق  ** گفت صوفی هی هی ای قواد عاق  1335
  • خواست صوفی تا دو سه مشتش زند  ** سبلت و ریشش یکایک بر کند 
  • خلق رنجور دق و بیچاره‌اند  ** وز خداع دیو سیلی باره‌اند