English    Türkçe    فارسی   

6
1485-1494

  • دید صوفی خصم خود را سخت زار  ** گفت اگر مشتش زنم من خصم‌وار  1485
  • او به یک مشتم بریزد چون رصاص  ** شاه فرماید مرا زجر و قصاص 
  • خیمه ویرانست و بشکسته وتد  ** او بهانه می‌جود تا در فتد 
  • بهر این مرده دریغ آید دریغ  ** که قصاصم افتد اندر زیر تیغ 
  • چون نمی‌توانست کف بر خصم زد  ** عزمش آن شد کش سوی قاضی برد 
  • که ترازوی حق است و کیله‌اش  ** مخلص است از مکر دیو و حیله‌اش  1490
  • هست او مقراض احقاد و جدال  ** قاطع جن دو خصم و قیل و قال 
  • دیو در شیشه کند افسون او  ** فتنه‌ها ساکن کند قانون او 
  • چون ترازو دید خصم پر طمع  ** سرکشی بگذارد و گردد تبع 
  • ور ترازو نیست گر افزون دهیش  ** از قسم راضی نگردد آگهیش