English    Türkçe    فارسی   

6
1564-1573

  • بر قفای قاضی افتادش نظر  ** از قفای صوفی آن بد خوب‌تر 
  • راست می‌کرد از پی سیلیش دست  ** که قصاص سیلیم ارزان شدست  1565
  • سوی گوش قاضی آمد بهر راز  ** سیلیی آورد قاضی را فراز 
  • گفت هر شش را بگیرید ای دو خصم  ** من شوم آزاد بی خرخاش و وصم 
  • طیره شدن قاضی از سیلی درویش و سرزنش کردن صوفی قاضی را 
  • گشت قاضی طیره صوفی گفت هی  ** حکم تو عدلست لاشپک نیست غی 
  • آنچ نپسندی به خود ای شیخ دین  ** چون پسندی بر برادر ای امین 
  • این ندانی که می من چه کنی  ** هم در آن چه عاقبت خود افکنی  1570
  • من حفر برا نخواندی از خبر  ** آنچ خواندی کن عمل جان پدر 
  • این یکی حکمت چنین بد در قضا  ** که ترا آورد سیلی بر قفا 
  • وای بر احکام دیگرهای تو  ** تا چه آرد بر سر و بر پای تو