English    Türkçe    فارسی   

6
1595-1604

  • گفت پیغامبر که در بحر هموم  ** در دلالت دان تو یاران را نجوم  1595
  • چشم در استارگان نه ره بجو  ** نطق تشویش نظر باشد مگو 
  • گر دو حرف صدق گویی ای فلان  ** گفت تیره در تبع گردد روان 
  • این نخواندی کالکلام ای مستهام  ** فی شجون حره جر الکلام 
  • هین مشو شارع در آن حرف رشد  ** که سخن زو مر سخن را می‌کشد 
  • نیست در ضبطت چو بگشادی دهان  ** از پی صافی شود تیره روان  1600
  • آنک معصوم ره وحی خداست  ** چون همه صافست بگشاید رواست 
  • زانک ما ینطق رسول بالهوی  ** کی هوا زاید ز معصوم خدا 
  • خویشتن را ساز منطیقی ز حال  ** تا نگردی هم‌چو من سخره‌ی مقال 
  • سال کردن آن صوفی قاضی را 
  • گفت صوفی چون ز یک کانست زر  ** این چرا نفعست و آن دیگر ضرر