English    Türkçe    فارسی   

6
190-199

  • لیک از چشم بد زهراب دم  ** زخمهای روح‌فرسا خورده‌ام  190
  • جز به رمز ذکر حال دیگران  ** شرح حالت می‌نیارم در بیان 
  • این بهانه هم ز دستان دلیست  ** که ازو پاهای دل اندر گلیست 
  • صد دل و جان عاشق صانع شده  ** چشم بد یا گوش بد مانع شده 
  • خود یکی بوطالب آن عم رسول  ** می‌نمودش شنعه‌ی عربان مهول 
  • که چه گویندم عرب کز طفل خود  ** او بگردانید دیدن معتمد  195
  • گفتش ای عم یک شهادت تو بگو  ** تا کنم با حق خصومت بهر تو 
  • گفت لیکن فاش گردد ازسماع  ** کل سر جاوز الاثنین شاع 
  • من بمانم در زبان این عرب  ** پش ایشان خوار گردم زین سبب 
  • لیک گر بودیش لطف ما سبق  ** کی بدی این بددلی با جذب حق