English    Türkçe    فارسی   

6
2121-2130

  • باز او لاحول می‌کرد آتشین  ** که اعتراض من برو کفرست و کین 
  • من کی باشم با تصرفهای حق  ** که بر آرد نفس من اشکال و دق 
  • باز نفسش حمله می‌آورد زود  ** زین تعرف در دلش چون کاه دود 
  • که چه نسبت دیو را با جبرئیل  ** که بود با او به صحبت هم مقیل 
  • چون تواند ساخت با آزر خلیل  ** چون تواند ساخت با ره‌زن دلیل  2125
  • یافتن مرید مراد را و ملاقات او با شیخ نزدیک آن بیشه 
  • اندرین بود او که شیخ نامدار  ** زود پیش افتاد بر شیری سوار 
  • شیر غران هیزمش را می‌کشید  ** بر سر هیزم نشسته آن سعید 
  • تازیانه‌ش مار نر بود از شرف  ** مار را بگرفته چون خرزن به کف 
  • تو یقین می‌دان که هر شیخی که هست  ** هم سواری می‌کند بر شیر مست 
  • گرچه آن محسوس و این محسوس نیست  ** لیک آن بر چشم جان ملبوس نیست  2130