English    Türkçe    فارسی   

6
2248-2257

  • گر شود بیشه قلم دریا مداد  ** مثنوی را نیست پایانی امید 
  • چارچوب خشت‌زن تا خاک هست  ** می‌دهد تقطیع شعرش نیز دست 
  • چون نماند خاک و بودش جف کند  ** خاک سازد بحر او چون کف کند  2250
  • چون نماند بیشه و سر در کشد  ** بیشه‌ها از عین دریا سر کشد 
  • بهر این گفت آن خداوند فرج  ** حدثوا عن بحرنا اذ لا حرج 
  • باز گرد از بحر و رو در خشک نه  ** هم ز لعبت گو که کودک‌راست به 
  • تا ز لعبت اندک اندک در صبا  ** جانش گردد با یم عقل آشنا 
  • عقل از آن بازی همی‌یابد صبی  ** گرچه با عقلست در ظاهر ابی  2255
  • کودک دیوانه بازی کی کند  ** جزو باید تا که کل را فی کند 
  • رجوع کردن به قصه‌ی قبه و گنج 
  • نک خیال آن فقیرم بی‌ریا  ** عاجز آورد از بیا و از بیا