English    Türkçe    فارسی   

6
2257-2266

  • نک خیال آن فقیرم بی‌ریا  ** عاجز آورد از بیا و از بیا 
  • بانگ او تو نشنوی من بشنوم  ** زانک در اسرار همراز ویم 
  • طالب گنجش مبین خود گنج اوست  ** دوست کی باشد به معنی غیر دوست 
  • سجده خود را می‌کند هر لحظه او  ** سجده پیش آینه‌ست از بهر رو  2260
  • گر بدیدی ز آینه او یک پشیز  ** بی‌خیالی زو نماندی هیچ چیز 
  • هم خیالاتش هم او فانی شدی  ** دانش او محو نادانی شدی 
  • دانشی دیگر ز نادانی ما  ** سر برآوردی عیان که انی انا 
  • اسجدوا لادم ندا آمد همی  ** که آدمید و خویش بینیدش دمی 
  • احولی از چشم ایشان دور کرد  ** تا زمین شد عین چرخ لاژورد  2265
  • لا اله گفت و الا الله گفت  ** گشت لا الا الله و وحدت شکفت