English    Türkçe    فارسی   

6
236-245

  • گشته بی‌کبر و ریا و کینه‌ای  ** حسن سلطان را رخش آیینه‌ای 
  • چونک از هستی خود او دور شد  ** منتهای کار او محمود بد 
  • زان قوی‌تر بود تمکین ایاز  ** که ز خوف کبر کردی احتراز 
  • او مهذب گشته بود و آمده  ** کبر را و نفس را گردن زده 
  • یا پی تعلیم می‌کرد آن حیل  ** یا برای حکمتی دور از وجل  240
  • یا که دید چارقش زان شد پسند  ** کز نسیم نیستی هستیست بند 
  • تا گشاید دخمه کان بر نیستیست  ** تا بیاید آن نسیم عیش و زیست 
  • ملک و مال و اطلس این مرحله  ** هست بر جان سبک‌رو سلسله 
  • سلسله‌ی زرین بدید و غره گشت  ** ماند در سوراخ چاهی جان ز دشت 
  • صورتش جنت به معنی دوزخی  ** افعیی پر زهر و نقشش گل رخی  245