English    Türkçe    فارسی   

6
2557-2566

  • صد نشانست از سرار و از جهار  ** لیک بس کن پرده زین در بر مدار 
  • باز رو تا قصه‌ی آن دلق گول  ** که بلا بر خویش آورد از فضول 
  • پس وزیرش گفت ای حق را ستن  ** بشنو از بنده‌ی کمینه یک سخن 
  • دلقک از ده بهر کاری آمدست  ** رای او گشت و پشیمانش شدست  2560
  • ز آب و روغن کهنه را نو می‌کند  ** او به مسخرگی برون‌شو می‌کند 
  • غمد را بنمود و پنهان کرد تیغ  ** باید افشردن مرورا بی‌دریغ 
  • پسته را یا جوز را تا نشکنی  ** نی نماید دل نی بدهد روغنی 
  • مشنو این دفع وی و فرهنگ او  ** در نگر در ارتعاش و رنگ او 
  • گفت حق سیماهم فی وجههم  ** زانک غمازست سیما و منم  2565
  • این معاین هست ضد آن خبر  ** که بشر به سرشته آمد این بشر