English    Türkçe    فارسی   

6
2632-2641

  • از قضا موشی و چغزی با وفا  ** بر لب جو گشته بودند آشنا 
  • هر دو تن مربوط میقاتی شدند  ** هر صباحی گوشه‌ای می‌آمدند 
  • نرد دل با هم‌دگر می‌باختند  ** از وساوس سینه می‌پرداختند 
  • هر دو را دل از تلاقی متسع  ** هم‌دگر را قصه‌خوان و مستمع  2635
  • رازگویان با زبان و بی‌زبان  ** الجماعه رحمه را تاویل دان 
  • آن اشر چون جفت آن شاد آمدی  ** پنج ساله قصه‌اش یاد آمدی 
  • جوش نطق از دل نشان دوستیست  ** بستگی نطق از بی‌الفتیست 
  • دل که دلبر دید کی ماند ترش  ** بلبلی گل دید کی ماند خمش 
  • ماهی بریان ز آسیب خضر  ** زنده شد در بحر گشت او مستقر  2640
  • یار را با یار چون بنشسته شد  ** صد هزاران لوح سر دانسته شد