English    Türkçe    فارسی   

6
2683-2692

  • آن یکیی نه که عقلش فهم کرد  ** فهم این موقوف شد بر مرگ مرد 
  • ور به عقل ادراک این ممکن بدی  ** قهر نفس از بهر چه واجب شدی 
  • با چنان رحمت که دارد شاه هش  ** بی‌ضرورت چون بگوید نفس کش  2685
  • مبالغه کردن موش در لابه و زاری و وصلت جستن از چغز آبی 
  • گفت کای یار عزیز مهرکار  ** من ندارم بی‌رخت یک‌دم قرار 
  • روز نور و مکسب و تابم توی  ** شب قرار و سلوت و خوابم توی 
  • از مروت باشد ار شادم کنی  ** وقت و بی‌وقت از کرم یادم کنی 
  • در شبان‌روزی وظیفه‌ی چاشتگاه  ** راتبه کردی وصال ای نیک‌خواه 
  • پانصد استسقاستم اندر جگر  ** با هر استسقا قرین جوع البقر  2690
  • بی‌نیازی از غم من ای امیر  ** ده زکات جاه و بنگر در فقیر 
  • این فقیر بی‌ادب نا درخورست  ** لیک لطف عام تو زان برترست