English    Türkçe    فارسی   

6
2760-2769

  • این قضا را گونه گون تصریفهاست  ** چشم‌بندش یفعل‌الله ما یشاست  2760
  • هم بداند هم نداند دل فنش  ** موم گردد بهر آن مهر آهنش 
  • گوییی دل گویدی که میل او  ** چون درین شد هرچه افتد باش گو 
  • خویش را زین هم مغفل می‌کند  ** در عقالش جان معقل می‌کند 
  • گر شود مات اندرین آن بوالعلا  ** آن نباشد مات باشد ابتلا 
  • یک بلا از صد بلااش وا خرد  ** یک هبوطش بر معارجها برد  2765
  • خام شوخی که رهانیدش مدام  ** از خمار صد هزاران زشت خام 
  • عاقبت او پخته و استاد شد  ** جست از رق جهان و آزاد شد 
  • از شراب لایزالی گشت مست  ** شد ممیز از خلایق باز رست 
  • ز اعتقاد سست پر تقلیدشان  ** وز خیال دیده‌ی بی‌دیدشان