English    Türkçe    فارسی   

6
3007-3016

  • در پی خو باش و با خوش‌خو نشین  ** خوپذیری روغن گل را ببین 
  • خاک گور از مرد هم یابد شرف  ** تا نهد بر گور او دل روی و کف 
  • خاک از همسایگی جسم پاک  ** چون مشرف آمد و اقبال‌ناک 
  • پس تو هم الجار ثم الدار گو  ** گر دلی داری برو دلدار جو  3010
  • خاک او هم‌سیرت جان می‌شود  ** سرمه‌ی چشم عزیزان می‌شود 
  • ای بسا در گور خفته خاک‌وار  ** به ز صد احیا به نفع و انتشار 
  • سایه برده او و خاکش سایه‌مند  ** صد هزاران زنده در سایه‌ی ویند 
  • داستان آن مرد کی وظیفه داشت از محتسب تبریز و وامها کرده بود بر امید آن وظیفه و او را خبر نه از وفات او حاصل از هیچ زنده‌ای وام او گزارده نشد الا از محتسب متوفی گزارده شد چنانک گفته‌اند لیس من مات فاستراح بمیت انما المیت میت الاحیاء 
  • آن یکی درویش ز اطراف دیار  ** جانب تبریز آمد وامدار 
  • نه هزارش وام بد از زر مگر  ** بود در تبریز بدرالدین عمر  3015
  • محتسب بد او به دل بحر آمده  ** هر سر مویش یکی حاتم‌کده