English    Türkçe    فارسی   

6
3098-3107

  • راه کن در اندرونها خویش را  ** دور کن ادراک غیراندیش را 
  • کیمیا داری دوای پوست کن  ** دشمنان را زین صناعت دوست کن 
  • چون شدی زیبا بدان زیبا رسی  ** که رهاند روح را از بی‌کسی  3100
  • پرورش مر باغ جانها را نمش  ** زنده کرده مرده‌ی غم را دمش 
  • نه همه ملک جهان دون دهد  ** صد هزاران ملک گوناگون دهد 
  • بر سر ملک جمالش داد حق  ** ملکت تعبیر بی‌درس و سبق 
  • ملکت حسنش سوی زندان کشید  ** ملکت علمش سوی کیوان کشید 
  • شه غلام او شد از علم و هنر  ** ملک علم از ملک حسن استوده‌تر  3105
  • رجوع کردن به حکایت آن شخص وام کرده و آمدن او به امید عنایت آن محتسب سوی تبریز 
  • آن غریب ممتحن از بیم وام  ** در ره آمد سوی آن دارالسلام 
  • شد سوی تبریز و کوی گلستان  ** خفته اومیدش فراز گل ستان