English    Türkçe    فارسی   

6
328-337

  • بار خود بر کس منه بر خویش نه  ** سروری را کم طلب درویش به 
  • مرکب اعناق مردم را مپا  ** تا نیاید نقرست اندر دو پا 
  • مرکبی را که آخرش تو ده دهی  ** که به شهری مانی و ویران‌دهی  330
  • ده دهش اکنون که چون شهرت نمود  ** تا نباید رخت در ویران گشود 
  • ده دهش اکنون که صد بستانت هست  ** تا نگردی عاجز و ویران‌پرست 
  • گفت پیغامبر که جنت از اله  ** گر همی‌خواهی ز کس چیزی مخواه 
  • چون نخواهی من کفیلم مر ترا  ** جنت الماوی و دیدار خدا 
  • آن صحابی زین کفالت شد عیار  ** تا یکی روزی که گشته بد سوار  335
  • تازیانه از کفش افتاد راست  ** خود فرو آمد ز کس آنرا نخواست 
  • آنک از دادش نیاید هیچ بد  ** داند و بی‌خواهشی خود می‌دهد