English    Türkçe    فارسی   

6
3435-3444

  • ایستاده پیش سلطان ظاهرش  ** در ریاض غیب جان طایرش  3435
  • چون ملایک او به اقلیم الست  ** هر دمی می‌شد به شرب تازه مست 
  • اندرون سور و برون چون پر غمی  ** در تن هم‌چون لحد خوش عالمی 
  • او درین حیرت بد و در انتظار  ** تا چه پیدا آید از غیب و سرار 
  • اسپ را اندر کشیدند آن زمان  ** پیش خوارمشاه سرهنگان کشان 
  • الحق اندر زیر این چرخ کبود  ** آن‌چنان کره به قد و تگ نبود  3440
  • می‌ربودی رنگ او هر دیده را  ** مرحب آن از برق و مه زاییده را 
  • هم‌چو مه هم‌چون عطارد تیزرو  ** گوییی صرصر علف بودش نه جو 
  • ماه عرصه‌ی آسمان را در شبی  ** می‌برد اندر مسیر و مذهبی 
  • چون به یک شب مه برید ابراج را  ** از چه منکر می‌شوی معراج را