English    Türkçe    فارسی   

6
3847-3856

  • کودک امرد به صورت بود زشت  ** هم نهاد اندر پس کون بیست خشت 
  • لوطیی دب برد شب در انبهی  ** خشتها را نقل کرد آن مشتهی 
  • دست چون بر وی زد او از جا بجست  ** گفت هی تو کیستی ای سگ‌پرست 
  • گفت این سی خشت چون انباشتی  ** گفت تو سی خشت چون بر داشتی  3850
  • کودک بیمارم و از ضعف خود  ** کردم اینجا احتیاط و مرتقد 
  • گفت اگر داری ز رنجوری تفی  ** چون نرفتی جانب دار الشفا 
  • یا به خانه‌ی یک طبیبی مشفقی  ** که گشادی از سقامت مغلقی 
  • گفت آخر من کجا دانم شدن  ** که بهرجا می‌روم من ممتحن 
  • چون تو زندیقی پلیدی ملحدی  ** می بر آرد سر به پیشم چون ددی  3855
  • خانقاهی که بود بهتر مکان  ** من ندیدم یک دمی در وی امان