English    Türkçe    فارسی   

6
388-397

  • کاروانی دید از دور آن ملک  ** گفت امیری را برو ای متفک 
  • رو بپرس آن کاروان را بر رصد  ** کز کدامین شهر اندر می‌رسد 
  • رفت و پرسید و بیامد که ز ری  ** گفت عزمش تا کجا درماند وی  390
  • دیگری را گفت رو ای بوالعلا  ** باز پرس از کاروان که تا کجا 
  • رفت و آمد گفت تا سوی یمن  ** گفت رختش چیست هان ای موتمن 
  • ماند حیران گفت با میری دگر  ** که برو وا پرس رخت آن نفر 
  • باز آمد گفت از هر جنس هست  ** اغلب آن کاسه‌های رازیست 
  • گفت کی بیرون شدند از شهر ری  ** ماند حیران آن امیر سست پی  395
  • هم‌چنین تا سی امیر و بیشتر  ** سست‌رای و ناقص اندر کر و فر 
  • گفت امیران را که من روزی جدا  ** امتحان کردم ایاز خویش را