English    Türkçe    فارسی   

6
3939-3948

  • چند سیلی بر سرش زد گفت گیر  ** در کشید از بیم سیلی آن زحیر 
  • مست گشت و شاد و خندان شد چو باغ  ** در ندیمی و مضاحک رفت و لاغ  3940
  • شیرگیر و خوش شد انگشتک بزد  ** سوی مبرز رفت تا میزک کند 
  • یک کنیزک بود در مبرز چو ماه  ** سخت زیبا و ز قرناقان شاه 
  • چون بدید او را دهانش باز ماند  ** عقل رفت و تن ستم‌پرداز ماند 
  • عمرها بوده عزب مشتاق و مست  ** بر کنیزک در زمان در زد دو دست 
  • بس طپید آن دختر و نعره فراشت  ** بر نیامد با وی و سودی نداشت  3945
  • زن به دست مرد در وقت لقا  ** چون خمیر آمد به دست نانبا 
  • بسرشد گاهیش نرم و گه درشت  ** زو بر آرد چاق چاقی زیر مشت 
  • گاه پهنش واکشد بر تخته‌ای  ** درهمش آرد گهی یک لخته‌ای