English    Türkçe    فارسی   

6
4387-4396

  • گر نگوییم آن نیاید راست نرد  ** ور بگوییم آن دلت آید به درد 
  • هم‌چو چغزیم اندر آب از گفت الم  ** وز خموشی اختناقست و سقم 
  • گر نگوییم آتشی را نور نیست  ** ور بگوییم آن سخن دستور نیست 
  • در زمان برجست کای خویشان وداع  ** انما الدنیا و ما فیها متاع  4390
  • پس برون جست او چو تیری از کمان  ** که مجال گفت کم بود آن زمان 
  • اندر آمد مست پیش شاه چین  ** زود مستانه ببوسید او زمین 
  • شاه را مکشوف یک یک حالشان  ** اول و آخر غم و زلزالشان 
  • میش مشغولست در مرعای خویش  ** لیک چوپان واقفست از حال میش 
  • کلکم راع بداند از رمه  ** کی علف‌خوارست و کی در ملحمه  4395
  • گرچه در صورت از آن صف دور بود  ** لیک چون دف در میان سور بود