English    Türkçe    فارسی   

6
4393-4402

  • شاه را مکشوف یک یک حالشان  ** اول و آخر غم و زلزالشان 
  • میش مشغولست در مرعای خویش  ** لیک چوپان واقفست از حال میش 
  • کلکم راع بداند از رمه  ** کی علف‌خوارست و کی در ملحمه  4395
  • گرچه در صورت از آن صف دور بود  ** لیک چون دف در میان سور بود 
  • واقف از سوز و لهیب آن وفود  ** مصلحت آن بد که خشک آورده بود 
  • در میان جانشان بود آن سمی  ** لک قاصد کرده خود را اعجمی 
  • صورت آتش بود پایان دیگ  ** معنی آتش بود در جان دیگ 
  • صورتش بیرون و معنیش اندرون  ** معنی معشوق جان در رگ چو خون  4400
  • شاه‌زاده پیش شه زانو زده  ** ده معرف شارح حالش شده 
  • گرچه شه عارف بد از کل پیش پیش  ** لیک می‌کردی معرف کار خویش