English    Türkçe    فارسی   

6
445-454

  • چو زنخ را بست خواهند ای صنم  ** آن به آید که زنخ کمتر زنم  445
  • ای بزربفت و کمر آموخته  ** آخرستت جامه‌ی نادوخته 
  • رو به خاک آریم کز وی رسته‌ایم  ** دل چرا در بی‌وفایان بسته‌ایم 
  • جد و خویشانمان قدیمی چار طبع  ** ما به خویشی عاریت بستیم طمع 
  • سالها هم‌صحبتی و هم‌دمی  ** با عناصر داشت جسم آدمی 
  • روح او خود از نفوس و از عقول  ** روح اصول خویش را کرده نکول  450
  • از عقول و از نفوس پر صفا  ** نامه می‌آید به جان کای بی‌وفا 
  • یارکان پنج روزه یافتی  ** رو ز یاران کهن بر تافتی 
  • کودکان گرچه که در بازی خوشند  ** شب کشانشان سوی خانه می‌کشند 
  • شد برهنه وقت بازی طفل خرد  ** دزد از ناگه قبا و کفش برد