English    Türkçe    فارسی   

6
4769-4778

  • زین منی چون نفس زاییدن گرفت  ** صد هزاران ژاژ خاییدن گرفت 
  • صد بیابان زان سوی حرص و حسد  ** تا بدان‌جا چشم بد هم می‌رسد  4770
  • بحر شه که مرجع هر آب اوست  ** چون نداند آنچ اندر سیل و جوست 
  • شاه را دل درد کرد از فکر او  ** ناسپاسی عطای بکر او 
  • گفت آخر ای خس واهی‌ادب  ** این سزای داد من بود ای عجب 
  • من چه کردم با تو زین گنج نفیس  ** تو چه کردی با من از خوی خسیس 
  • من ترا ماهی نهادم در کنار  ** که غروبش نیست تا روز شمار  4775
  • در جزای آن عطای نور پاک  ** تو زدی در دیده‌ی من خار و خاک 
  • من ترا بر چرخ گشته نردبان  ** تو شده در حرب من تیر و کمان 
  • درد غیرت آمد اندر شه پدید  ** عکس درد شاه اندر وی رسید