English    Türkçe    فارسی   

6
581-590

  • گر ز بی‌سویت ندادست او علف  ** چشم جانت چون بماندست آن طرف 
  • گربه بر سوراخ زان شد معتکف  ** که از آن سوراخ او شد معتلف 
  • گربه‌ی دیگر همی‌گردد به بام  ** کز شکار مرغ یابید او طعام 
  • آن یکی را قبله شد جولاهگی  ** وآن یکی حارس برای جامگی 
  • وان یکی بی‌کار و رو در لامکان  ** که از آن سو دادیش تو قوت جان  585
  • کار او دارد که حق را شد مرید  ** بهر کار او ز هر کاری برید 
  • دیگران چون کودکان این روز چند  ** تا شب ترحال بازی می‌کنند 
  • خوابناکی کو ز یقظت می‌جهد  ** دایه‌ی وسواس عشوه‌ش می‌دهد 
  • رو بخسپ ای جان که نگذاریم ما  ** که کسی از خواب بجهاند ترا 
  • هم تو خود را بر کنی از بیخ خواب  ** هم‌چو تشنه که شنود او بانک آب  590